امروز بهاررادرچشمان شفافت دیدم رقص گلهای امید که تراوشی از روح سرشار از پاکی توست درنی نی چشمان معصومت با آواز نغمه پرنده گان عاشق ونسیم خیال انگیر باد سحر وصدای زمزمه آرام بخش قطره های باران والس خیال آفرین گلهای امید چشمانت را به نیایش آفتاب برد و قلب محزون مرا طراواتی تازه بخشید آکاش میشد گرمای روح عمیقت بانفسهای سرد پائیزتنم درهم میامیخت وسلاست بازوانت آرامش ابدی را برایم به هدید میاورد در چشمانت مهاجرت پرندگان آواره را به دیار امید دیدم گلهای شوق ومستی چشمانت که با اشکهای آب شده از یخ زمستان وجود تلخم آبیاری شده نوید بهاری عطر انگیز رامیدهد پروانه ایی که درجستجوی شمع خیال آنگیزابدی فروغ چشمانت را می یابد هرگز جان خود را دیگر ایثار مستی پروانگیش نخواهد کرد دریای عمق نگاهت مهمانسرای قوها ی عاشق جستجوگر آرامش جاودانیست گرمای شعف خنده چشمانت تاروپود سرمای غم درونم را میدرد وطرحی گلکون ورویا یی می آفریند
نورچشمانت همچو تلعلو خورشید برپیکر برگهای خزان زده روح نا آرامم تابید و مر از ژرفنای بیهودگی به قله گلزاراشتیاق رهنمودم کردا