دلم خون شد از این افسرده پاییز از این افسرده پاییز غم انگیز غروبی سخت محنت بار دارد همه درد است و با دل کار دارد شرنگ افزای رنج زندگانی ست غم او چون غم من جاودانی ست افق در موج اشک و خون نشسته شرابش ریخته جامش شکسته گل و گلزار را چین بر جبین است نگاه گل نگاه واپسین است پرستوهایی وحشی بال در بال امید مبهمی را کرده دنبال نه در خورشید نور زندگانی نه در مهتاب شور شادمانی فلق ها خنده بر